مدل یا الگوی کسب و کار
مدل یا الگو کسب و کار یک شرکت تا حدی زیادی با مفهوم استراتژی مرتبط است الگو کسب و کاری یک شرکت عناصر کلیدی رویکرد کسب و کار آن را ترسیم می کند و مشخص که چگونه درآمد های کافی برای تامین هزینه های عملیاتی انجام خواهند شد.بنابراین الگوی کسب و کار یک شرکت توضیح می دهد که استراتژی چگونه به شیوه ای سودآور به مشتریان مطلوبیت عرضه خواهد کرد در نتیجه الگوی کسب و کار از مفهوم استراتژی شرکت متمرکز تر است .استراتژی شرکت تا حدی گسترده است ، در حالی که الگوی کسب و کار توجه خود را معطوف به مولفه های اصلی و ایجاد درآمدهای کافی برای پوشش هزینه های کسب و کار می کند.
هدف های سالیانه
هدف های سالیانه هدف های کوتاه مدتی هستند که شرکت باید برای رسیدن به هدف های بلند مدت آن ها دست یابد .هدف های سالیانه نیز باید قابل سنجش -کمی – چالشی- واقعی سازگار با سایر اهداف و اولویت بندی شده باشند. این هدف ها باید بر حسب کل سازمان بخش ها ،وواحدهای وظیفه ای و برای فعالیت های مدیریتی ،بازاریابی و امورمالی تولید و تحقیق توسعه و سیستم اطلاعات تدوین شوند. برای مثال می توان هدف بلند مدت افزایش حجم فروش شرکت به میزان 20 درصد را به هدف رشد فروش سالیانه 4 درصد تبدیل نمود. همچنین ممکن است ازاداره تحقیق و توسعه انتظار برود هر ساله یک محصول جدید به خط تولید اضافه کند . در مرحله اجرای استراتژی ها هدف های سالیانه از اهمیت خاصی برخوردار است اما در مرحله تدوین استراتژی ها ،هدف های بلند مدت اهمیت ویژه ای دارند هدف های سالیانه مبنایی برای تخصیص منابع هستند.
سیاست (خط مشی)
سیاست ابزاری است که به وسیله ی آن می توان به هدف های سالانه دست پیدا کرد.منظور از سیاست ها رهنمودها و مقررات رویه هایی است که برای دستیابی به هدف های تعیین شده استفاده می شوند. همانند هدف های سالیانه سیاست ها نیز بر حسب کل سازمان ،بخش ها، و واحدهای وظیفه ای برای فعالیت های مدیریتی بازاریابی ،امورمالی؛تولید ،تحقیق و توسعه و سیستم اطلاعات تدوین شوند.همچنین سیاست ها از نظر استراتژی اهمیت ویژه ای دارند . سازمان با اجرای سیاست ها تلاش می کند در کل سازمان و میان واحد ها هماهنگی و ثبات رویه ایجاد کند.سیاست ها و خط مشی ها رهنمود هایی برای تفکر ،تصمیم و اقدام مدیران و زیر دستان آن ها در اجرای استراتژی سازمان هستند.
خط مشی ها را غالبا به عنوان رویه ها و دستورالعمل های استاندارد عملیاتی می شناسند که از طریق استاندارد کردن تصمیمات تکراری و محدود کردن اختیارات مدیران و زیر دستان به اثر بخشی مدیریت کمک می کند.
نحوه تکامل مدیریت استراتژیک در سازمان
مدیریت استراتژیک در یک سازمان طی 4 مرحله تکامل پیدا می کند :
1.برنامه ریزی مالی پایه ای : با هدف اعمال کنترلی عملیاتی بهتر به منظور تامین بودجه.
2.برنامه ریزی مبتنی بر پیش بینی : با هدف برنامه ریزی موثرتر برای کمک به رشد سازمان از طریق پیش بینی آینده .
- برنامه ریزی استراتژیک (برنامه ریزی با تاکید بر محیط خارجی سازمان): با هدف واکنش سریع تر به خواسته ها و نیازهای بازار و موفقیت در رقابت از طریق تلاش برای اعمال تفکر و استراتژیک .
4.مدیریت استراتژیک : با هدف کسب مزیت و رقابتی و آینده ی موفق از طریق مدیریت منابع کلیدی سازمان . مدیریت استراتژیک یعنی کنکاش محیطی و تدوین استراتژی مربوط می شود و عناصر اجرای استراتژی و ارزیابی استراتژی را در برندارد .
انعطاف پذیری استراتژیک
یعنی توانایی تغییر از یک استراتژی به استراتژی دیگر . انعطاف پذیری استراتژیک نیازمند تعهد و التزام بلند مدت به طراحی ،آماده سازی تغذیه منابع اساسی است.یک سازمان برای دستیابی به این ویژگی ها باید به یک سازمان یادگیرنده تبدیل شود ،سازمانی خبره و ماهر در خلق تحصیل و انتقال دانش و آگاهی و ماهر در امر تعدیل رفتارهای خود به منظور انعکاس دانش ها و بینش های جدید .یادگیری سازمانی عنصر جزئی کلیدی از رقابت پذیری در یک محیط پویا است . این ویژگی به خصوص برای نوآوری و توسعه محصول جدید حیاتی است .
به زعم مینتزبرگ ،تدوین استراتژی یک فرایند مدام منظم نیست ، بلکه فرایندی نامنظم و ناپیوسته است که دوره هایی از ثبات و بی ثباتی در آن وجود دارد در دوره های انحراف استراتژیک که ممکن است نتیجه ی رکود یا اینرسی سازمانی باشد، مدیریت بر این باور است که استراتژی فعلی مناسب است و فقط نیاز به تغییرات اندک دارد . سازمان ها تمایل دارند یک جهت گیری استراتژیک را برای 15تا 20 سال حفظ کنند. بعد از این دوره طولانی یک شوک ناگهانی یا رویداد بیدار کننده برای ارزیابی مجدد استراتژی سازمان ضرورت دارد . منظور از رویداد محرک یا بیدار کننده چیزی است که باعث ایجاد انگیزه برای تغییر استراتژی می شود برخی از این رویدادها:
-مدیرعامل جدید: مدیر عامل جدید می تواند به رکود حاکم بر سازمان تحرک ببخشد و به سازمان شوک وارد کند.
-مداخله یک موسسه خارجی : ممکن است بانک به طور ناگهانی با دریافت وام شرکت نکند یا باز پرداخت فوری وام قبلی را مطالبه کند.
-تهدید و تغییر در مالکیت : ممکن است شرکتی قصد کند با خرید سهام شرکت ، مالکیت آن را بدست بگیرد
-تشخیص شکاف عملکرد نامطلوب توسط مدیریت: شکاف نامطلوب عملکردی تفاوت فروش مورد انتظار و فروش واقعی .می تواند محرک دیگری برای استراتژی باشد.
-نقطه انعکاس (عطف یا گردش ) استراتژیک: این عبارت توسط اندی گرو رئیس هیت مدیره شرکت اینتلارائه شد اشاره به اتفاقی برای یک کسب و کار دارد که درآن تغییرات عمده ای با ظهور فناوری های نوین ،محیط قانونی متفاوت ؛تغییر ارزشهای مشتریان یا تغییر ترجیحات مشتریان به وقوع می پیوندد. تامپسون و گمبل معتقدند که برای مدیریت مسبحل که صنعت به شکل قابل ملاحظه ای تغییر کرده و باعث شده چشم انداز آن دیگر قابل ملاحضه نباشد . در این صورت مدیریت باید تصمیمات سختی را در مورد جهت حکرکتی شرکت شرکت اتخاذ کند.
مسائل استراتژیک
منظور از مسئله ی استراتژیک ،موضوعی است که از نظر تصمیم گیرندگان استراتژیک سازمان با عملکرد سازمانی مرتبط باشد و بتوان اهمیت خاصی برای آن متصور شد. مفهوم مسائل استراتژیک در مدل برنامه ریزی استراتژیک هاروارد بین تحلیل نقاط قوت و ضعف فرصت ها و تهدید ها و تدوین استراتژی ها با حلقه ای مفقود مواجه شدند. این حلقه شناسایی مسائل استراتژیک بود. آشنایی با فرایند شکل گیری مسائل استراتژیک و ابعاد مورد توجه در تشخیص این مسائل دامنه دید این تصمیم گیرندگان را وسعت بیشتری خواهد داد و به این ترتیب کیفیت تصمیمات اصلی سازمان را بهبود خواهد بخشید.
بر اساس نتایج مطالعات آکوف 1980 نخستین چالشی که مسئولان یک سازمان با آن مواجه اند. تشریح فضای آشفته ای است که سازمان خود را درگیر آن می دانند . این فضا پیچیده و بغرنج است و آن را وضعیت آشفته -مشکل بغرنج -و مشکل استراتژیک نیز نامیده اند. طبق تعریف میر 2007 « یک مشکل استراتژیک به وضعیتی پیچیده چند وجهی و عینی اطلاق می شود که سازمان ها با آن مواجه بوده و برای نیل به اهداف تعیین شده سازمانی نیاز به راه حل برای رفع آنها مشهود است ». برای اینکه مشکلات استراتژیک قابل فهم و درک شوند باید به اجزای تشکیل دهنده ی خود تقسیم شوندکه یکی ازاجزای کوچکتر مسائل استراتژیک هستند .که با تعریفی دقیق تر اینگونه بیان می شوند «یک مسئله ی استراتژیک به طور تحلیلی یک زیر مجموعه مجزا شده و از ساختار مشکلات استراتژیک است که به موضوعی خاص مربوط می شود.»برخی دیگر از مهم ترین تعاریف ارائه شده از مسائل استراتژیک به شرح زیر هستند:
-مسئله ای استراتژیک است که از نظر تصمیم گیرندگان با اهداف سازمان و تخصیص منابع برای دستیابی به این اهداف ارتباط بالقوه داشته باشند.
-مسائل استراتژیک تحولات و گرایش ها یا وقایع نو ظهوری هستند که بر چگونگی قضاوت برخی تصمیم گیرندگان استراتژیک در مورد استراتژی حال یا آینده سازمان تاثیر قابل توجهی دارند.
اما یک تقسیم بندی خاص ابعاد استراتژیک عبارتند از: ابعاد تحلیلی -محتوای مسئله -اقدام در باره ی مسئله – منبع مسئله .«ابعاد تحلیلی» مهم ترین بعد مسائل استراتژیک هستند . بعد تحلیلی شامل ویژگی هایی مانند : جذابیت – قطعیت مسئله – فهم مسئله – ابهام و پیچیدگی مسئله .جهت تاثیر گذاری آن: مثبت یا منفی -میزان تاثیر مسئله .
سه حوزه اصلی در ارتباط با مسائل استراتژیک : حوزه پایش محیطی – مدیریت مسائل استراتژیک – تشخیص مسائل استراتژیک .
حوزه پایش محیطی : که تصمیم گیرندگان ، مسائل برخواسته از محیط خارجی را چگونه تعیین و نظارت می کنند .
مدیریت مسائل استراتژیک : که با شناسایی ارزیابی و طراحی فعال واکنش ها نسبت به مسائل سر و کار دارد .
حوزه تشخیص و مسائل استراتژیک : به مراحل اولیه تصمیم گیری و محرک های دخیل در تصمیم گیری ها توجه دارد. کنت و لین 2014 بیان داشته اند که تشخیص مسائل استراتژیک فرایندی است که طی آن مدیران به جریان مستمر داده های مبهم و پیچیده محیطی که موقعیت سازمان را تعریف می کنند.
برایسون 2004 در مدل مدیریت استراتژیک خود شناسایی مسائل استراتژیک را به عنوان حلقه مفقود در برنامه ریزی استراتژیک هاروارد -بین تحلیل نقاط و ضعف و قوت و فرصتها و تهدید ها تدوین استراتژی ها مورد توجه قرار دارد.