مردم به شما گوش میدهند چون ….
همان طور که به عنوان یک سخنران برای به دست آوردن اعتبار تلاش میکنید تأثیر شما بر دیگران احتمالاً به شکلی قابل پیش بینی افزایش می یابد من در کتاب پنج سطح ،رهبری چگونگی تأثیرگذاری گام به گام رهبران را مورد بحث قرار داده ام.
دوست قدیمی ام دن ،ریلند مدیر اجرایی توسعۀ رهبری در مرکز رهبری مکسول مراحلی از پنج سطح رهبری انتخاب کرد و آنها را برای آموزش ،ارتباطات مناسب سازی کرد.
من میخواهم درسهای او را با تغییرات و اضافات خودم به اشتراک بگذارم همان طور که این پنج سطح ارتباط را میخوانید به اعتبار خود برای گروههای مختلف مخاطبان فکر کنید و مشخص کنید که ارتباطتان با آنها در چه وضعی است.
سطح پایه مردم ، مجبورند گوش کنند
وقتی بیست و دو ساله بودم واعظ یک کلیسای روستایی بسیار کوچک در جنوب ایندیانا شدم
من بدون هیچ تجربه ای کار موعظه دینی را شروع کردم جوان و بی تجربه بودم و هنوز هیچ رابطه ای با جماعت محلی نداشتم؛ اما مردمی که در مراسم کلیسا شرکت می کردند
به خطبه های من گوش میدادند چرا؟ چون من سمت کشیشی داشتم طولی نکشید که متوجه شدم تکیه بر موقعیتم برای جذب مخاطب پایین ترین سطح ارتباط است.
البته شروع ارتباط در این سطح هیچ اشکالی نداشت اکثر ما ارتباطاتمان را از همین سطح شروع میکنیم اما اگر میخواهید که به ارتباط خوبی برسید، نمی توانید در آن سطح بمانید.
من این را تشخیص دادم و تصمیم مهمی گرفتم برای بهبود موعظه هایم تلاش خواهم کرد سعی میکنم بزرگتر و بهتر از موقعیتم باشم همه ما این تجربه را داشته ایم که از سر ناچاری به کسی گوش داده باشیم شاید به رئیستان گوش داده اید چون میخواستید شغلتان را حفظ کنید.
یا به این دلیل که میخواستید در یک کلاس نمره قبولی بگیرید به حرفهای معلم یا استاد گوش داده اید یا به کارمندی که کارتان پیشش گیر بوده گوش داده اید شما در تمام این موقعیتها به این دلیل گوش دادید که آن شخص موقعیتی داشته که شما را ملزم به شنیدن میکرده و شما حق انتخاب زیادی نداشته اید.
اگر میخواهید ارتباط خوبی داشته باشید باید بپذیرید که موقعیت یا عنوان شما در دراز مدت باعث جذب افراد نمیشود شما باید انتظارتان را از خودتان بالا ببرید و شروع به توسعه مهارتهایی کنید که باعث میشود دیگران بخواهند به شما گوش دهند همین نکته ما را به سطح بعدی ارتباط میرساند.
سطح رابطه مردم میخواهند به شما گوش کنند چون دوستتان دارند
در اولین کلیسایی که موعظه کردم ظرف چند ماه با مردم رابطه برقرار کردم من آنها را دوست داشتم و آنها هم مرا دوست داشتند میتوانستم تغییری را در آنها حس کنم؛ آنها از اینکه مجبور باشند.
به سخنان من گوش کنند به اینکه واقعاً بخواهند به من گوش بدهند تغییر کرده بودند آیا این تغییر به این دلیل بود که صحبت کردن من خیلی بهتر شده بود؟
بعید میدانم اما رابطه من با آنها بهتر شده بود این قضیه درستی این ضرب المثل قدیمی را تأیید میکند که مردم تا وقتی ندانند که شما چقدر اهمیت میدهید، اهمیتی نمیدهند چقدر میدانید…
من متوجه شدم که ارتباط چیزی فراتر از صحبت کردن است ارتباط به معنای رابطه یافتن با مردم بود که اگر مرتب با همان آدمهای همیشگی صحبت میکنید.
بهترین کاری که میتوانید انجام دهید این است که روابط خوبی با آنها ایجاد کنید اگر در موقعیتهایی هستید که نمیتوانید روابط فردی ایجاد کنید پس آدمی معاشرتی باشید به شنوندگان خود اهمیت بدهید، شفاف و باورپذیر باشید و آنچه را که میگویید زندگی کنید تا مردم شما را دوست داشته باشند.
سطح چشمگیر
مردم دوست دارند به شما گوش کنند چون در کارتان خوب هستید به عنوان یک سخنران جوان وقتی احساس کردم که مخاطبانم مرا دوست دارند و میخواهند
حرف هایم را بشنوند انگیزه بیشتری پیدا کردم تا پیشرفت کنم و حتی بیشتر از اینها برایشان حرف های شنیدنی بزنم در این زمان بود که من چالش یادگیری برای تبدیل شدن به یک سخنور خوب را پذیرفتم تخمین میزنم که حدود هشت سال طول کشید.
تا سبک خود را پیدا کنم توسعه اش دهم و اصلاحش کنم ممکن است این زمان طولانی به نظر برسد اما ارزش تلاش را داشت آیا در آن مرحله یادگیری را تمام کرده بودم؟
نه من آن موقع متوقف نشدم و هنوز هم متوقف نشده.ام من بیش از پنجاه سال است که سخنرانی میکنم اما همچنان به یادگیری و رشد ادامه میدهم ارتباط خوب ، یک سفر است نه یک مقصد
دن این سطح از ارتباط را با دلیل موجهی چشمگیر می نامد، چون این ارتباط باعث برجسته شدن فرد میشود شما فقط با فداکاری میتوانید به این سطح برسید.
برای چشمگیر شدن زمان و تلاش زیادی لازم است اگر به این سطح از ارتباط برسید، مردم متوجه میشوند و به دیگران هم میگویند چون این قضیه ای معمولی و روزمره نیست من می خواهم برای تشویق شما یک لحظه در اینجا مکث کنم.
من میخواهم شما چشمگیر شوید و باور دارم که میتوانید چشمگیر باشید به همین دلیل است که بقیه این مقاله را به آموزش اصول و مهارتهایی اختصاص دارد که به شما در سفر ارتباط کمک میکنند.
همان طور که قوانین را یاد میگیرید و آنها را عملی میکنید مهارتهای صحبت کردن شما بهتر میشوند بهترین توصیه من به شما این است که همیشه مشتاق یادگیری بمانید مانند آن پسر کوچکی باشید که میخواست در بازار یک ظرف بزرگ پشمک بخرد.
فروشنده نگاهی به او انداخت و گفت: «این» مقدار پشمک برای پسر کوچکی مثل تو خیلی زیاد است پسرک پاسخ داد نگران نباش توی من خیلی بزرگتر از بیرونم است اگر از قبل روی ارتباطات خود کار کرده،اید قوانین موجود در این مقالات میتوانند به شما کمک کنند،
تا نواقص موجود را در توانایی های خود پر کنید و مهارتهای خود را به شکل دقیقی تنظیم کنید اگر در زمینه ارتباطات تازه کار هستید ممکن است زمان زیادی طول بکشد تا چشمگیر شوید؛ اما میتوانید این کار را بکنید این قوانین شروع سریعی برای روند یادگیری شما خواهند بود.
سطح عقلانی مردم به دنبال گوش دادن اند چون شما به زندگی آنها ارزش میدهید
قبلاً به اهمیت انگیزه سخنران اشاره کرده ام سایمون سینک در کتاب خود به نام با چرا شروع کنید میگوید مردم به آنچه انجام میدهید توجهی ندارند.
بلکه به چرایی انجامش کار دارند او این نکته را در رابطه با رهبری می نویسد، اما این قضیه در حوزهٔ ارتباطات هم به همان اندازه مهم است
دلیل اینکه شروع به صحبت کردن و نوشتن کردم کمک به مردم بود آرزوی من این بود که برای مردم ارزش افزایی داشته باشم.
اما بین تمایل به ایجاد ارزش برای افراد و موفقیت در آن تفاوت زیادی وجود دارد زمان و نیروی زیادی صرف کردم تا بفهمم که چطور میتوانم ارزش ایجاد کنم و برای تحقق این خواسته به کسب اعتبار نیاز بود من میخواهم برایتان تعریف کنم که این فرایند برای من چطور بود چون معتقدم که به شما هم کمک خواهد کرد.
من ناچار بودم خودم را پیدا کنم زمانی خودم را پیدا کردم که دیگر تلاش نکردم شبیه دیگران باشم خودم را بشناسم وقتی خودم را بررسی کردم از خودم سؤال کردم و به خودم پاسخهای صادقانه دادم خودم را شناختم.
چگونه خودم باشم، زمانی خودم شدم که خودم را آن طور که خدا ،آفریده پذیرفتم خودم را بهتر کنم زمانی که به طور مداوم مهارتهای گفتاری خود را از طریق آزمون و خطا توسعه دادم خودم را بهبود بخشیدم.
از خودم عبور کنم زمانی که تمرکزم را از خودم و دیدگاه دیگران نسبت به خودم ،برداشتم توانستم از خودم عبور کنم خودم را در اختیار دیگران قرار دهم زمانی که به دیگران فکر کردم و به اینکه چطور میتوانم به آنها کمک کنم توانستم خودم را در اختیار دیگران قرار دهم .
همان طور که برای تبدیل شدن به یک سخنور بهتر تلاش میکنید هر یک از این درسها را در وجودتان بپذیرید آنها به شما کمک میکنند تا از خودتان کسی بسازید که بتواند برای مردم ارزش ایجاد کند.
سطح بازگشت ، مردم به خاطر هویتتان مشتاق گوش دادن به شما هستند
یک سطح نهایی تأثیرگذاری در ارتباطات وجود دارد که دن این را سطح بازگشت نامیده زیرا تلاش مادام العمر فرد برای بهبود مهارتهای خود تمرکز بر دیگران و افزودن ارزش به آن ها بالاخره بازگشت سرمایه فوق العاده ای را ایجاد میکند.
در این مرحله مردم به دلیل شخصیت شما و کارهایی که در مدت زمانی طولانی انجام داده اید به شما گوش میدهند این بالاترین سطح اعتبار برای یک سخنران است و از داشتن اقتدار اخلاقی ناشی میشود توصیف اقتدار اخلاقی ممکن است سخت باشد اما وقتی آن را در کسی ببینید قابل تشخیص است.
تری پیرس در کتاب رهبری با صدای بلند در مورد بازیگر انگلیسی چارلز لاتون که به خاطر شعرخوانی و دیگر ارجاعات ادبیاش معروف است داستانی را تعریف میکند که معنی اقتدار اخلاقی را روشن میکند.
جناب چارلز لاتون یک بار در جشن کریسمس خانواده ای بزرگ در لندن شرکت کرده بود ،بعد از ظهر میزبان درخواست کرد که هر یک از حاضران قطعه ای ادبی را که یادآور روح کریسمس است برای دیگران از رو بخواند یا نقل کند.
نوبت به لاتون رسید و او مزمور بیست و سوم را با صدای زیبای خود خواند همه او را تشویق کردند و این دورخوانی ادامه پیدا کرد در عرض چند دقیقه همه به نوبت قطعه ای را خواندند به جز عمه ای سالخورده که در گوشه ای از اتاق چرت میزد.
او بسیار محبوب اقوام بود و او را به آرامی بیدار کردند، ماجرا را توضیح دادند و از او خواستند که در این قطعه خوانی شرکت کند. لحظه ای فکر کرد و بعد با صدای لرزان خود شروع کرد: خداوند شبان من است محتاج به هیچ چیز نخواهم بود…. در حالی که او ادامۀ مزمور بیست و سوم را می خواند اتاق ساکت شد و وقتی خواندنش تمام شد همه حاضران در حال اشک ریختن بودند.
موقع خداحافظی یکی از اعضای جوان تر آن خانواده از حضور لاتون تشکر کرد و به تفاوت عکس العمل خانواده دربارۀ دو خوانش از یک قطعه اشاره کرد در خوانش ،لاتون عکس العمل همه قدردانی بود؛ اما موقع خواندن عمه جان حس پیوند و همدلی عمیقی بین حاضران برقرار شده بود.
آن مرد جوان در حال دست دادن از لاتون پرسید این تفاوت را چطور توضیح میدهید؟ لاتون به او نگاه کرد و به سادگی :گفت من مزمور را بلد بودم او خودِ شبان را میشناخت.
پیوند ایجاد کنید
وقتی به عنوان یک سخنور یاد میگیرید و رشد میکنید و روی مهارتهای خود کار میکنید هرگز از تلاش برای بهبودی درونی خود دست نکشید سخنوران خوب خود را میشناسند با خودشان ارتباط برقرار میکنند و خودشان را میپذیرند شما میتوانید این کارها را از طریق این پیوندها انجام دهید.
پیوند با افکارتان که به شما کمک میکند تا محتوای ارتباطی خود را آماده کنید؛ پیوند با احساساتتان که الهام بخش نوع بیان محتوا میشود؛ پیوند با عملتان که به محتوای ارائه شده اعتبار میبخشد.
هر بار که برای صحبت کردن آماده میشوید از خود بپرسید آیا این چیزی است که است که من احساس میکنم؟ آیا این کاری است که من انجام میدهم؟ به دنبال یک بله برای هر سه سؤال باشید و سعی کنید.
این موارد را در یک راستا که من میدانم نگه دارید شما همان پیامی هستید که بیان میکنید، اگر چیزی که برای ارائه آماده میکنید با شما ارتباط نداشته باشد با دیگران هم ارتباط برقرار نخواهد کرد اگر آن پیام در شما زندگی نکند به دیگران هم جان نمیدهد چرا؟ چون مؤثرترین پیام شما پیامی است که در آن زندگی میکنید این قانون اعتبار بخشی است.