قانون مشاهده
سخنوران خوب از سخنوران عالی درس میگیرند.
هر شخصی چطور یاد میگیرد که با مخاطب ارتباط برقرار کند؟
یوگی ، برا بازیکن بیسبالی که نامش در تالار مشاهیر ثبت شده و بیشتر از پرتابهای عالی اش به خاطر سخنان جذابش معروف بود در جایی گفته چیزهای زیادی را فقط با دیدن میشود مشاهده کرد این نکته جوهرۀ این قانون است سخنوران خوب از سخنوران عالی درس میگیرند.
حکمت تماشا چند سال پیش به لطیفه ای برخوردم که خیلی دوستش دارم یک روباه یک گرگ و یک خرس به شکار رفتند و هر کدام یک آهو گرفتند بحثی در مورد نحوه تقسیم این غنایم درگرفت خرس از گرگ پرسید که چطور باید شکارها را تقسیم کنند؟
گرگ گفت به هر کدامشان باید یک آهوبرسد ناگهان ،خرس گرگ را خورد بعد از آن خرس از روباه پرسید که به نظرش چطور باید غنایم را تقسیم کند روباه آهوی خودش را به خرس تقدیم کرد و بعد گفت که آهوی گرگ هم باید نصیب خرس شود خرش از روباه پرسید از کجا به چنین نتیجه حکیمانه ای رسیدی؟
روباه جواب داد از تماشای احوال گرگ.
وقتی در اواسط دههٔ بیست زندگی ام بودم این فرصت را پیدا کردم که با یک واعظ افسانه ای به نام.آر جی لی در شهر و یکسبورگِ ایالت میسیسیپی در یک گروه سخنرانی باشم.
او به خاطر خطابه ای به نام روز بازپرداخت که بیش از هزار و دویست بار ارائه کرده ،بود شهرت جهانی داشت در دوران دانشکده به این خطابهٔ ضبط شدۀ او گوش داده بودم .
من میدانستم که در سطح ،او یا در سطح هیچ یک از دیگر سخنرانان آن برنامه نیستم در واقع وقتی قبل از شروع مراسم با دکتر لی ملاقات ،کردم چنان ترسیده بودم که نوبتم را در صف سخنرانها به او تعارف کردم.
او گفت نه، نه پسر من مشتاقم صحبتهای تو را بشنوم وقتی حرف میزدم او در ردیف اول نشسته بودم و با گوش دادن دقیقش تشویقم میکرد پس از آن با من دست داد و گفت سخنرانی فوق العاده ای بود تو آینده روشنی داری میتوانیم یک عکس با هم بگیریم؟
باورم نمیشد که او میخواهد با من عکس بگیرد بعداً وقتی با رهبران جوانی ملاقات کردم که میخواستم آنها را تشویق کنم این خاطره را به یاد می آورم بعد از گرفتن عکس او حتی به من پیشنهاد داد که صبح روز بعد برای صبحانه با من ملاقات کند.
تقریباً در همان زمانها بود که سخنرانی پل هاروی را دیدم و بعد سخنرانی کاوت ،رابرت وکیل و فروشنده ای را که در اوایل دهۀ شصت زندگی اش بعد از برنده شدن جایزهٔ چکش طلایی از مجمع بین المللی سخنرانان به یک سخنران حرفه ای تبدیل شده بود.
رابرت در ادامه کارش انجمن ملی سخنرانان را تأسیس کرد و سخنرانی را به جایگاه یک شغل حرفه ای ارتقا داد من همچنین برای اولین بار زیگ زیگلار را در حین سخنرانی دیدم.
او واقعاً چشمان من را به امکانات بیشتری در دنیای ارتباطات باز کرد زیگ از فصاحت جنوبی خود نهایت استفاده را می کرد او شعر میگفت و از قدرت طنز بهره میبرد روی صحنه حرکت میکرد سؤالاتی میپرسید و با مخاطبانش ارتباط برقرار میکرد.
در اولین اجرایی که از او دیدم از یک پمپ دستی قدیمی به عنوان تکیه گاه روی صحنه استفاده کرده بود تا مطلبش را برساند از او هم مانند بسیاری از سخنرانان دهه هفتاد میلادی چیزهای زیادی یاد گرفتم و آنچه را که میتوانستم در سخنرانی های خودم به کار بردم.
زمانی که در سال ۱۹۸۱ به سن دیگو نقل مکان ،کردم دوازده سال بود که به عنوان سخنران حرفهای صحبت میکردم و از مشاهدهٔ صدها سخنران ،عالی درسهای زیادی آموخته بودم.
در آن زمان فکر میکردم که به عنوان یک سخنران بسیار خوب شده ام اما طولی نکشید که متوجه شدم مخاطبان در کالیفرنیا با مخاطبان غرب میانه متفاوت اند.
من متوجه شدم که در آن محیط سخنرانهایی مثل چاک ،سویندول ری استدمن و لوید اوگیلوی کار میکنند و بلافاصله برای تغییر سبک خودم به شکلی غیر رسمی تر محاوره ای و ارتباطی تر کار کردم.
اما چرا من نام همه این سخنرانهایی را که احتمالاً نام خیلی از آنها را هیچ وقت نشنیده اید، مطرح میکنم؟ برای اشاره به این نکته هر یک از ما اگر بخواهیم سخنرانان خوبی شویم باید به مشاهده و یادگیری از سایر سخنران هایی بپردازیم که بهتر از ما هستند.
اگر از قبل سابقهٔ تماشا و یادگیری از سخنرانان عالی را ندارید بهتر است حالا شروع کنید؛ چون سخنوران خوب از سخنوران عالی درس میگیرند این قانون مشاهده است.
همین مراحل رشد ارتباطات من وارن بافت در نامه سال ۲۰۱۵ خود به سهامداران برکشایر هاتاوی نوشت بخش اعظمی از آنچه در زندگی میشوید بستگی به این دارد که چه کسی را تحسین و از او تقلید میکنید.
بافت بسیاری از چیزهایی را که در مورد مدیریت شرکتها آموخته به مربیاش تام مورفی نسبت میدهد مورفی شرکت ارتباطات کپیتال سیتیز را به یک امپراتوری مخابراتی تبدیل کرد.
در سال ۱۹۹۵ مورفی شرکت خود را به قیمت تقریبی نوزده میلیارد دلار به دیزنی فروخت کسی که بلد بود چطور میلیاردرشود به بافت آموزش داد که چطور میلیاردر شود.
گفته وارن بافت در مورد برقراری ارتباطات هم صادق است اینکه به عنوان فردی سخنور چه خواهید شد بستگی به این دارد که چه کسی را برای تحسین و تقلید انتخاب میکنید.
حالا که به گذشته نگاه میکنم میبینم که سفر ارتباطی من بر اساس اشخاصی که از آنها یاد گرفتم و نحوه استفاده ام از آن درسها در چهار مرحله پیش رفت.
من سعی کردم اصول سخنوری را در همان جایی که بودم بیاموزم
نقطه شروع کار من نگاه کردن به کار دیگران در صنف کاری خودم بود یعنی سخنران ها هم ایمانان خودم و با مشاهده از بهترین سخنرانان یاد گرفتم من آنها را تماشا کردم.
از آنها آموختم و آنچه را که فکر میکردم برایم مفید است تقلید کردم برای تمرین تا جایی که میتوانستم حرف میزدم من روشهای مختلفی را امتحان میکردم اغلب شکست میخوردم تغییراتی در کارم میدادم و پیشرفت میکردم.
من از سخنرانان بزرگِ خارج از دنیای خودم بیشتر یاد گرفتم همان طور که کارم بهتر میشد افق دیدم بازتر شد.
من به دیگر سخنرانان و حرفه ای هایی مثل زیگ زیگلار نگاه میکردم تا از آنها یاد بگیرم همچنین در هر زمینه و حرفه ای به سخنرانان بزرگ آن حوزه گوش دادم بعداً در این فصل بیشتر در این باره صحبت خواهم کرد.
وقتی مخاطبانم تغییر میکردند من هم تغییر میکردم تا همچنان با آنها ارتباط برقرار کنم هرچه به عنوان یک سخنران تجربهٔ بیشتری کسب میکردم بیشتر با مخاطبان خود ارتباط برقرار میکردم همان طور که حرفهٔ سخنوری خود را گسترش دادم ناچار شدم به یادگیری روشهای جدید برای ارتباط با مردم ادامه دهم.
من شروع به آموزش اصولی کردم که همه میتوانستند آنها را به کار گیرند در دههٔ هفتاد تدریس رهبری را شروع کردم مخاطبان من در درجه اول رهبران کلیسا .بودند در طول دهه های هشتاد و نود میلادی تاجران بیشتری در همایشهای من شرکت میکردند تا رهبری را بیاموزند و من متوجه شدم که اگر موضوع صحبتهایم را از شیوه های رهبری خاص کلیسا به اصول رهبری جهانی تغییر دهم.
میتوانم به افراد بیشتری کمک کنم. در این زمان بود که ۲۱ قانون انکارناپذیر رهبری متولد شد این تغییر به این معنی بود که باید خودم را به عنوان یک سخنران از نو می ساختم اما افزایش نفوذ و تأثیرم ارزش این تلاش را داشت امروزه همچنان به مطالعۀ ارتباطات ادامه میدهم تا بتوانم یاد بگیرم و رشد کنم.
تا روزی که بمیرم این کار را خواهم کرد چرا؟ اول به این دلیل که عاشق ارتباطات هستم و میخواهم همه چیز را در این باره بدانم دوم اینکه میدانم در این حوزه کسانی بهتر از من هستند و میتوانم از آنها بیاموزم .
سوم اینکه مخاطبانم همچنان در حال تغییراند اگر به رشدم ادامه ندهم یک روز از خواب بیدار میشوم و میبینم که به دنیای اطرافم ربطی ندارم اما من نمیخواهم این اتفاق بیفتد اشخاص بهتر از ما باعث ارتقای ما میشوند اگر هنوز مشاهده سخنوران و یادگیری از آنها را شروع نکرده اید از همین حالا شروع کنید.
اگر میخواهید طنز پرداز خوبی باشید طنز پردازهای بزرگ را تماشا کنید و از کاری که انجام میدهند یاد بگیرید اگر میخواهید وکیل خوبی ،شوید صحبتهای وکلای بزرگ را در دادگاه تماشا کنید.
اگر میخواهید معلم کلاس خوبی ،شوید معلمان بزرگ را مشاهده کنید تا درک بهتری از نحوه تدریس آنها به دست آورید اگر میخواهید یک کسب و کار را به خوبی رهبری ،کنید بینشهای رهبران تجاری بزرگ را یاد بگیرید با کارمندانشان صحبت کنید.
یا با محصولاتشان آشنا شوید از همان جایی که هستید شروع کنید و بعد هنر خود را تمرین کنید تا جایی که میتوانید صحبت کنید و آموخته های خود را به کار ببرید.
از هر روشی که میتوانید از آن تقلید ،کنید وام بگیرید یا تقلب ،کنید بهره ببرید توجه کنید که چه روشی جواب میدهد با استفاده از هر چیزی که برای شما مناسب است، سبک خود را بسازید و کشف کنید.
اگر در حوزه خود به عنوان سخنور خوبی شناخته شدید به همین جا بسنده نکنید یک ضرب المثل قدیمی وجود دارد که میگوید اگر در کلاس خودتان بهترین هستید پس در کلاس اشتباهی هستید.
برای ادامه رشد به عنوان یک ،سخنور حلقه سخنورانی را که از آنها یاد میگیرید گسترش دهید سخنوران ماهر و باتجربه را در هر زمینه ای مشاهده کنید و این کار را آگاهانه انجام دهید نه تصادفی بعد از هر مشاهده این سؤالات را از خود بپرسید:
این سخنران برای ایجاد ارتباط چه کار کرد؟
چرا سخنان او اثربخش بودند؟
چه چیزی باعث شد که این ساختار درست کار کند؟
بهترین لحظه سخنرانی او کدام بود؟
سخنران چطور آن لحظه را ایجاد کرد؟
چه چیزی این سخنرانی را به یادماندنی کرد؟
بهترین ویژگی ارتباطی این سخنران چه بود؟
موفقیت او چقدر به شخصیت او ربط داشت و چقدر به روش کارش؟
او چه کاری انجام داد که من هم میتوانم امتحانش کنم؟
منبع
مجموعه کتابهای جان سی .مکسول .