مکاتب مدیریت استراتژی
مکتب طراحی : در مکتب طراحی تدوین استراتژی به عنوان یک فرایند مفهوم سازی مطرح است . بدون ترتیب این مکتب معتبرترین دیدگاه فرایند تدوین استراتژی را ارائه می دهد. مفاهیم کلیدی مکتب طراحی همچنان اساس دوره های کارشناسی -کارشناسی ارشد استراتژی مدیریت بازرگانی و بخش زیادی از رویه مدیریت استراتژیک را تشکیل می دهد .مکتب طراحی در ساده ترین شکل خود یک مدل استراتژی سازی را ارائه می کند. این مدل می خواهد بین توانایی های داخلی و فرصت های خارجی تطابق و نتاسب ایجاد کند . مشهورترین طرفداران این دیدگاه معتقدند «استراتژی اقتصادی همان تطابق و تناسب بین استعداد ها و توانایی ها و فرصت هایی است که موقعیت شرکت را در محیط آن تعیین می کند.» شعار اصلی این مکتب «ایجاد تطابق و تناسب » است.
خاستگاه های مکتب طراحی به دو کتاب « رهبری در اداره ی امور» نوشته فیلیپ سلزنیک در سال 1957و «استراتژی و ساختار» نوشته آلفرد چندلر در سال 1962 بر می گردد . سلزنیک در کتاب خود نظریه ( توانایی و شایستگی متمایز) و چندلر نظریه ( استراتژی کسب و کار ) را مطرح کرد .
مدل اول مکتب طراحی عمدتا بر ارزیابی موقعیت های خارجی و داخلی تاکید دارد دو عامل دیگر مورد توجه این مدل که در استراتژی سازی موثراند ،«ارزشهای مدیریت و مسئولیت های اجتماعی اند» . با تعیین استراتژی های جایگزین گزینه های استراتژی و مرحله ی بعدی ارزیابی و انتخاب بهترین استراتژی است .
1.سازگاری: سازگاری با استراتژی با اهداف و سیاست ها.
2.انطباق : استراتژی باید واکنش انطباقی به تغییرات محیط خارجی باشد.
3.مزیت : استراتژی باید شرایط میزان یا حفظ مزیت در حوزه فعالیت شرکت را فراهم کند.
4.امکان سنجی : استراتژی باید با منابع شرکت قابل تحقق باشد و مشکلات فرعی غیر قابل حل را به وجود نیاورد .
-تشکیل استراتژی باید فرایند سنجیده تفکرآگاهانه باشد استراتژی سازی در این دیدگاه یک مهارت اکتسابی و تصمیم عقلایی است نه شهودی .
-مسئولیت کنترل وآگاهی باید بر عهده مدیرعامل باشد ؛چون او یک استراتژیک است شاخص های عمده مکتب طراحی ،تمرکز بر مسئولیت مدیرعامل و سادگی استراتژی های موفق است .
-مدل تشکیل استراتژی باید ساده و غیر رسمی نگه داشته شود . در این دیدگاه اعتقاد بر این است که طراحی دقیق و رسمی سازی ،جوهره مدل را از بین می برد.
-استراتژی ها باید از یک نوع باشند ؛بهترین استراتژی ها از فرایند طراحی فردی نشات می گیرند.مکتب طراحی چیز زیادی در مورد خود استراتژی نمی گوید بلکه بر فرایندی تمرکز می کند که به موجب آن استراتژی ها باید توسعه یابند. مهمترین اینکه این فرایند یک «عمل خلاقانه » باشد تا توانایی تمایز را ایجاد کند .
-فرایند طراحی هنگامی کامل است که استراتژی کاملا به عنوان دورنما تدوین شده باشند این دیدگاه به استراتژی های نوظهور فرصت کمی می دهد.
-استراتژی ها باید صریح و ساده باشند.و طوری تبیین شوند که افراد دیگر سازمان بتوانند آن ها را درک کنند .ساده بودن جوهره هنر خوب بودن است و تصور و درک استراتژی سادگی را برای سازمانها پیچیده به ارمغان می آورد .
-تنها پس از تدوین کامل این استراتژی های منحصر به فرد صریح و ساده می توان آن ها را اجرا کرد .
تدوین استراتژی در مکتب طراحی مبتنی بر فرایند تصمیم عقلایی است که به 4 عامل آن اشاره می شود :
1.یک ذهن می تواند با همه اطلاعات مربوز به استراتژی سرو کار داشته باشد.
2.این ذهن قادر است آگاهی کامل ،مفصل و دقیقی از موقعیت مورد نظر داشته باشد .
3.اطلاعات مرتبط باید قبل از استراتژی جدید مورد نظر باید در دسترس باشد . موقعیت یا محیط باید نسبتا ثابت یا حداقل قابل پیش بینی باقی بماند .
- سازمان باید آماده پیش بردن و استراتژی صریح باشد .
مکتب طراحی دایره لغات مهمی را به وجود آورده است و تصویر زیاد مهمی را ارائه کرده که بخش زیادی دستورالعمل مربوط به مدیریت استراتژیک را پایه ریزی می کند و مبتنی بر این است که استراتژی نشان دهنده تناسب اساسی بین فرصت بیرونی و توانایی ظرفیت درونی است .
مکتب برنامه ریزی
در مکتب برنامه ریزی تدوین استراتژی به عنوان یک فرایند رسمی مطرح است پیام های اصلی این مکتب برنامه ریزی با روند کلی « آموزش مهم کسب و کار و امور مهم دولت » یعنی آموزش رسمی و تحلیل رسمی به خوبی مطابقت داشته اند . در این مکتب کادری از برنامه ریزان بسیار تحصیل کرده هدایت استراتژی را برعهده داشتند . این بخشی از اداره تخصصی برنامه ریزی استراتژیک که به مدیرعامل دسترسی مستقیم داشت .
مکتب برنامه ریزی همزمان با مکتب طراحی ظهور پیدا کرده . مهم ترین کتاب این مکتب «استراتژی شرکتی از ایگور آنسف است که در سال 1965 منتشر شد.»موانع عمده ای باعث تضعیف این مکتب شد .
مشکلی که در این میان وجود داشت این بود که ادبیات برنامه ریزی استراتژیک از لحاظ کمی رشد زیادی یافت اما از لحاظ کیفی اصلا رشد نکرد مجموعه ای از ایده های اولیه که در مدل اولیه طراحی ریشه داشت ، در ادبیات برنامه ریزی استراتژیک به تعداد نا محدود تکرار شد «بوتیک های مشاور» استراتژی ، با طراحی مدل خاص خود که ایده های اولیه مشابهی بر اساس مدل طراحی داشتند توسعه یافت توانایی پیش بینی اهمیت حیاتی داشت و ناتوانی در پیش بینی به منزله ی ناتوانی در برنامه ریزی بود و به همین دلیل شعار مکتب برنامه ریزی « پیش بینی کن و آماده کن » بود چک لیست های جامع به این منظور پیشنهاد شدند تا هر عمل خارجی قابل تصور را در بر بگیرند . و روشهای بسیار زیادی از روش های ساده مثل میانگین متحرک تا روشهای بسیار پیچیده ارائه گردید. سناریو سازی نیز متداول بود در دهه 1980 تحلیل صنعت یا رقیب هم تحت تاثیر دیدگاه های مایکل پورتر مورد توجه قرار گرفت . نه تنها مراحل فرایند بلکه باید جدول زمانی اجرای مراحل نیز باید برنامه ریزی می شد. حتی اشتاینر در ابتدا مدل کتاب خود 1979 یک مرحله مقدماتی به نام «برنامه ریزی کن برای برنامه ریزی» افزوده بود .
مکتب برنامه ریزی بیشتر پیش فرض های مکتب طراحی را پذیرفته اما پیش فرض های آن ها فرق زیادی با هم دارند .مدل هر دو آن یکی است اما اجرای آن در مکتب برنامه ریزی مکانیکی برنامه ریزی شده و رسمی است . مدل ساده و غیر رسمی مکتب طراحی در مکتب برنامه ریزی به تسلسل دقیق مراحل تبدیل شده است . یک فرضیه ماشینی به عنوان زیر بنای کل رویه برنامه ریزی این است که هر یک از اجزای تشکیل دهنده فرایند را تولید نموده ، طبق طرح مونتاژ نمایند . در این حالت محصول نهایی استراتژی به وجود خواهد آمد . تلاش برای رسمیت این فرایند به این معنا بود که «نوآوری را می توان نهادینه کرد» به طور خلاصه پیش فرض های مکتب برنامه ریزی عبارتند از:
1.استراتژی از یک فرایند کنترل شده و آگاهانه برنامه ریزی نشات می گیرد که به مراحل مجزایی تفکیک می شود .
مسئولیت کلی برنامه ریزی اصولا برعهده مدیر عامل و مسئولیت اجرای آن عملا بر عهده برنامه ریزان ستادی است .
3.استراتژی ها به طور کاملا آشکاری از دل فرایند برنامه ریزی بیرون می آیند تا طوری صریح ساخته شوند که بتوان از طریق توجه دقیق به اهداف و بودجه ها ، برنامه ها و انواع مختلف طرح های عملیاتی آن ها را اجرا کرد .
دو مورد از پیشرفت های این مکتب عبارتند از :برنامه ریزی سناریو و کنترل استراتژیک سناریو که پورتر 1985 آن را سلاحی زرادخانه استراتژیک می داند .
کنترل استراتژیک نیز مبتنی بر استقلال واحد تجاری از دفتر مرکزی سازمان مادر است .
به محض اینکه دفتر مرکزی برنامه و بودجه را با اهداف مالی تعیین شده تصویب می کند عملکرد واحد ها را در مقابل عوامل استراتژیکی مانند سهم بازار و بودجه آن قرار می دهد.
گول و کوئین در مقاله ای در سال 1990 شواهدی را ارائه کردند که در عمل کمتر شرکتی را می توان یافت که معیار های رسمی و صریح کنترل استراتژیک را شناسایی کند و آن ها را وارد سیستم های کنترل خود نمایند.